بانو فاطمه محسن زاده را از دوران وبلاگ ها می شناسم . آن زمان ها به نام " بانوی کویر " می نوشتند. چاپ کتاب شعر ایشان " میناهای وحشی " مرا که با زبان شعری ایشان سال هاست آشنایم برآن داشت که تأویل خود را عرضه کنم.
-----------------------------------------------------
کتاب شعر" میناهای وحشی " بانو فاطمه محسن زاده
----------------------------------------------
شعر منتخب این کتاب را برای تأویل بررسی می کنم : هجده
اولین وجه تمایز این شعرها حوزه ی وجودی آن ها است .
الف ) حوزه ی طبیعت
---------------------
1. داغدار است / شقایق تنها / میان میناهای وحشی
2 . تن به آب سپرده / سایه ی / درخت خشکیده
- بربستر سنگی رودخانه / باران می لغزد / معاشقه ای آرام 3 .
سایه انداخته / بر سنگ / تک درخت تنها 4 .
شانه گذاشته است / زیر بار یک سنگ / تک درخت تنها 5 .
باد و خاک / می رقصند / باز کمر یک درخت شکسته است 6 .
7 . سرگذاشته / بر سینه ی سنگ / مینای وحشی
--------------------------------------------------------
در این هفت شعر دو شعر شماره ی 2 و 4، طبیعت محض و بقیّه با وام گیری از خصوصیّات انسانی تفسیر شده اند؛ به جز شعر شماره ی 6، سایر شعرها در سکون بسر می برند. زمان حال افعال این سکون و یکنواختی را تشدید می کند. شعرهای درآمیخته با صفات انسانی از سر، شانه ، کمر و تن استفاده می کنند تا توصیف شوند وهمانطور که انتظار می رود از " پا " خبری نیست ! و همین به ایستایی شعر دامن می زند. طبیعتی که ما در این هفت شعر می بینیم ، به جز شعر 6، به جبر هم – زیستن گرفتارند ( شقایق و مینا ، سایه وآب ، باران وسنگی ، سایه و سنگ ، سنگ و درخت ، مینا و سنگ ) و در بیشتر موارد یک سویه ی این هم – زیست ، سنگ است ! سنگ کم واکنش ترین عنصر طبیعت و سرسخت ترین است. همین دو ویژگی به جبّاریت و تسلّط سنگ بر هم – سایه اش دامن می زند و البتّه به سکون رابطه نیز می افزاید، امّا در شعر 6، بدبینی دیدگاه به اوج می رسد: باد و خاک می رقصند، زیرا کمر درختی شکسته است ! تنها تحرّک طبیعت در این شعرها، اهریمنی و حسودانه است و به این ترتیب فضای کلّی طبیعت بین سکون و مرگ تقسیم می شود .
دو شعر شماره ی 2 و 4 ، دارای خصلت طبیعت گرایانه ی نسبتاً محض است و این را باید موفّقیّت شاعر در خروج از صحنه ی طبیعت دانست تا خواننده خود از روابط بین اشیا و طبیعت برداشت شخصی اش را داشته باشد. درشعر شماره ی 2، رودخانه در خدمت درخت و سایه ی او را در تن خود مرطوب کرده است. درشعر شماره ی 4 این سایه ی درخت است که سنگ را در بر گرفته و خنکایش را به او می بخشد. در هردو شعر وضعیّت بخشش و یگانگی بین عناصر طبیعت دیده می شود که درست برخلاف شعرهایی است که به صفات انسانی آراسته شده اند.
---------------------------------------------------
ب ) حوزه ی انسانی
--------------------
ازبوم تو می روم / اجازه نمی دهم رنگم کنی 1.
مهم شده ام / زمین و زمان دور سرم می چرخند 2 .
3 . سوره ی نجابت / نذرکرده ام / هزارویکشب بخوانمت / پایان خوب قصّه ام باش
4 . می خواهم ببینمت / گرد و غبار این قاب نمی گذارد
تمام دنیا که شعر نیست / نگاهم را بخوان 5 .
---------------------------------------------------
برخلاف شعرهای طبیعت، شعرهای انسانی درگیر صنایع ادبی اند و زبان خود را در تشبیه ، استعاره، ایهام و بینامتنیت نشان می دهد . ورود "من" و " تو" به شعر آن یگانگی طبیعی در شعرهای قبلی را به دو بخش رودررو یا در برهم تبدیل کرده است . جنسیت نیز از خصوصیّات دیگر شعرهای انسانی ست . این تفاوت ها باعث می شود تا تفاوت طبیعت و انسان در زبان بیشتر احساس شود. اگر در شعرهای طبیعی، سکون و همکاری و بی آزاری ملموس است؛ در این شعرها تمنّا، جدایی، سقوط، تلاش، هجران و قهر محتوای اصلی را تشکیل می دهند که همگی برای تحقّق خود نیاز به تحرّک دارند . عالم انسانی در این شعر حسرت طبیعت و روابط ساده ی آن را می خورد.
-----------------------------------
ج ) حوزه ی انسان و طبیعت
---------------------------
کمی دورتر / روح تو با من آشنا نبود ؟ / وقتی خنکای نسیمی / در تن یک گیاه .1 می پیچید
2 . در می زند / می گریزد / باز باد / سرشوخی دارد / با زنی تنها
3 . طعم تمشک های کنار جاده را می دهند / لب هایت / بگذار بقیّه ی این شعر را بمکم
4 . آسمان می بارد / چترمان را / برده ای
5 . آرامم / اقیانوسی که هیچ جغرافیایی ندارد.
شب چهاردهم / تنهایی م کامل بود / ماه شدم 6 .
--------------------------------------------------------
باید بین شعرهایی که طبیعت در خدمت توصیف انسان است ( 1/4 /5/6 ) و شعرهایی که انسان و طبیعت به تساوی در خدمت توصیف یکدیگرند( 2 / 3 ) تفاوت قائل شد . درشعرهایی که طبیعت به استخدام انسان درآمده، از آن توصیفات بخش اول طبیعت محض خبری نیست . اگرنسیم در تن گیاه می پیچد؛ برای نمایش هماغوشی گفته نشده ی انسانی ست و اگر باران می بارد؛ برای نمایش چتر نبوده ای ست که مظهر تنهایی می شود و اگر اقیانوس، آرام نشان داده می شود؛ برای روح بی انتهای انسانی است و اگر ماه درمی آید؛ زیبایی و تنهایی اش را به انسان داده است . این چند شعر به نوعی باراروتیسم شعر را به دوش می کشند تا بیگناهی ذاتی عناصر طبیعت پوششی باشد بر گناه انسان، امّا در دو شعر 2 و 3، طبیعت با انسان در می آمیزد واین درآمیختگی اروتیک و جسمانی است . در شعر 2، باد سر بسر زن تنها می گذارد ... انگار که به دنبال اغوای اوست . تنها بودن زن و ضربه به در این اغواگری را رنگ تجاوز می بخشد . در شعر 3 تمشک ها خود را از طریق لب های یار وارد شعر می کنند و شعر ( حوزه ی مختصّ زبان انسانی ) را به مزه ی خود آغشته می کنند ( مزه را زبان درک می کند ) !
-----------------------------------------------------------------------------------
نتیجه ی کلّی
------------
در مجموع شاعر در بیان حالات متفاوت انسان و طبیعت موفّق بوده و توانسته است برای هر کدام روشی را بکار ببندد که با محتوایش جور باشد؛ در حقیقت آگاهانه یا ناخوداگاه تناسب شکل و محتوا را رعایت کرده است. اگر بخواهم در یک کلام شعرها را خلاصه کنم باید بگویم :
تنهایی .
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 25,فوریه,2025